- دخول کردن
- سپوختن گاییدن
معنی دخول کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عایدی آوردن، فایده دادن، عایدی داشتن
پذیرفتن
دلالت کردن دال بودن، ثابت شدن
ستیزیدن، خواهان شدن پاتکاردن
فراخواندن نیو دیدن خواندن (کسی را)، خواهش کردن کسی کردن بمهمانی یا محفلی و جز آن
کخشیدن
داویدن
فرا خواندن
خلیدن در هم آمیختن وارد شدن بجایی فرود آمدن در جایی، وارد شدن روح کسی بقالب بدن دیگری
سپوختن خلانیدن نشاختن اندر کردن
دود کردن و دود آلود کردن
تاول زدن آبله کردن
به دست آوردن، پولی یا چیزی از کسی گرفتن
کسی را به مهمانی خواندن، کسی را به جایی فراخواندن
پذیرفتن، قبول کردن، اجابت کردن، بر عهده گرفتن، کسی را نزد خود بار دادن، پذیرایی کردن
برگشتن بازگشتن، اعراض کردن، برگشتن بازگشتن، اعراض کردن
اجابت کردن، پذیرفتن، تسلیم شدن
اوستامیدن تکیه کردن بر اعتماد کردن: (ایمن است از رستخیز افلاک از آنک بر بقای او معول کرده اند) (خاقانی. سج. 517)
منی کردن خود نمایی کردن گرازیدن گرازیدن گور و آهو به دشت (فردوسی) تکبرنمودن: وبازجماعتی که خویشتن درمحل لدات دارنداگراندک نخوتی و تمردیاظهارکنند... درتقدیم وتعریک ایشان آن مبالغت رودکه عزت وهیبت پادشاهی اقتضاکند
اسانشیدن فرود آمدن رسیدن نشیبیدن پایین آمدن فرودآمدن، وارد شدن بجایی: روزپنجشنبه شانزدهم ربیع الاول بحوالی قزوین نزول کرد
پختکاواندن شستن عضوی که مبتلی بمرضی است با آبی که در آن داروها جوشانیده اند: تن را گرم کنند از بیرون به اندرون و برنهادن و نطول کردن
دریافت کردن گرفتن، به دست آوردن الفنجیدن الفیدن بدست آوردن تحصیل کردن، دریافت کردن
Intrude
Litigate
Disrupt
interromper
вторгаться
судиться
eindringen
klagen
stören